من یبار رفتم یه کاری داشتم بزرگترین املاکی شهر
بعد طرف خیلیم پولداره پسرش اونجا بود هر بار میرفتم یجوری نگاه میکرد
بار آخر ایستاده بودم دم در پسرشم اونجا بود یه سوسک رفت رو کفشم پامو تکون دادم و فشار دادم سوسکه رو کشتم
با تعجب صحبتش رو با یکی دیگه قطع کرد پرسید سوسک بود واقعا؟نترسیدی؟حالمم اصلا خوب نبود با حالت خیلی بدی گفتم اره تعجب کردی!!!گفت آره ماشالله معلومه خیلی نترسی😂😂
یبار قبلشم با داداشم دیده بودم گفت برادرته گفتم بله گفت زیبایین بهتون میخوره اینجایی نباشین گفتم ممنونم لطف دارین
فقط پول داشت اصلا خوشم نمیومد ازش
درکت میکنم