بچها من دلم خیلی نازکه جز شماهم کسی ندارم باهاش حرف بزنم من گوشیم همش توی سالن هست خودم توی اتاق درس میخونم مامانم همش میره گوشی مو چک میکنه شک الکی داره بهم یک دفعه میاد میگه گوشیت بده منم میدم بهش ولی به غرورم بر خورده 18 سالمه
همش کلی حرف بهم میزنه ناراحتم میکنه منم تحمل میکنم یک دفعه یک چیزی میگم قسم امام حسین میخورم با کسی نیستم باورش نمیشه بخدا خیلی سخته هیچکاری نکنی بهت تهمت بزنن
24 ساعت دارم درس میخونم نمره های نهاییم 17 18 شد چون مشاورم خوب نبود همش میاد از نمره های بچه های همکاراش میگه ناامیدم میکنه امشب مشاورم زنگ زد گفت کجایی دو روزه ازت خبری نیست براش توضیح دادم و قرار شد با مادرم صحبت کنه
الان رفتم از اتاقم بیرون بهش سلام کردم انگار که منو ندید
همش میخواد یه کار اشتباهیی بکنم پدرمو بندازه به جون من منو مقصر جلوه بده
اینم بگم مامانم چندین سال خیانت میکرد من میدونستم بعد 6 سال از بس فشار روم بود به پدرم گفتم حس میکنم ازم کینه کرده
حتی اینقدر پدرمو حساس کرده که بخاطر اینکه اینستاگرام نصب کرده بودم پدرم منو با کمربند زد درحالی که همچین ادمی نیست پدرم و خیلی پشیمونه الان
توروخدا بگید باید چیگار کرئ مادرا