داشتم گوشیشو پنهونی چک میکردم حواسش نبود روشن کرده بود رفته بود. ۱۶ سالشه . دیدم با دوستاش حرفای جنسی زده . گفته عکس لخت دختر فلانی رو تو گوشی بچه ها دیدم فلان پسره اونو برده فلان جا باهاش فلان کار رو کرده(دیگه واضح نتونستم بگم خودتون منظورمو بگیرید)بعد به داداشمپیشنهاد داده دختره رو برات بیارم تو هم میخوای با دختره فلان کارو کنی. داداشم گفته نه.
من اینا رو خوندم برگام ریخت رنگم پرید مامانم فهمید یه چیزایی فهمیدم به رو خودش نیاورد. خانوادم واقعا رو تربیت ما وقت گذاشتن به شدت پدر حساسی دارم نمیدونم این گوشی و دوستاش اینو منحرف کرده😭بعد با مامانم نشسته بودیم گفتم حواست به فلان دوست داداش باشه. گفت چیشده فهمیدم رنگت پرید گوشیشو خوندی. گفتم هیچی اصلا یه دفعه ای از استرس کنارش سرخ شدم لو دادم خودمو .بعد قسمم داد به قرآن و خدا بگو. منم تابحال با مامانم از این حرفا نزدم روم نمیشد بگم گفتم خجالت میکشم گفت بگو من مادرتم باید بدونم بچم چیکار میکنه با هزار تا خواهش و منت و بحث ازم حرف رو گرفت. کلی هم خجالت کشیدم اینا رو بهش گفتم😭خیلی ناراحت شد الان فکرش درگیره . گفت تو دختر بزرگی میفهمی اون بچس نادونه فردا پس فردا یه کاری کنه ما بدبخت میشیم. الان نمیدونیم چیکار کنیمچجوری جلوشو بگیریم بااین دوستاش نگرده چجوری گول حرف اونا رو نخوره.
الانم عذاب وجدان دارم به مامانم گفتم نمیدونم کار درستی کردم گفتم یا نه ولی قول داده به داداشم کاری نداشته باشه خودش یه راه درستی پیدا کنه. من میونمم اصلا با داداشم خوب نیس خودم نمیتونستم کاری کنم