امروز ظهر زنگش زدم که خیارشور بگیر بیار سر راهت
امشب اومده خونه میگه رفتم تو مغازه
سر و وضعم بد بود ( مکانیکه شوهرم)
اما دختره (فروشنده) انگار هلو بود
به خاطر من دستش برید
منم سریع چند تا تیکه دستمال کاغذی گذاشتم رو دست دختره که خون نره
میگه دلم برا دختره سوخت
🥲
اونوقت من از صبح تا شب حمالی خانوادش میکنم و هر روز روغن میریزه رو دستم و میسوزه اما عین خیالش نیس
حتی یه بارم نگفت زن چته که جیغ میزنی
یا دستت چی شده که سیاه شده
🥲🥲🥲