جاریم خیلی کثیفه هیج وقت فکر نمیکردم اینقد خدا نترس وکثیف باشه اندازه ی یه کتاب برام نامه نوشت بدون اینکه قبلش باهم دعوایی داشته باشیم بهم گفت پدرت فقیر بوده لباسای مدرسه ت پاره بودن مردم نون گدایی میاوردن در خونتون اسم فقیری روتون مونده و مایه شرمندگی هستی تو مردم در صوزتی که پدر من ادم ساده ای بود ولی بازنشسته ذوب اهن و ما به این زار که این میگه هیچ موقع نبودیم من ماما ی بیمارستان هستم خودش پدرش معلم ومادرش خانه دار وشوهرش نزول خوره خیلی سرکوفت داد خیلی دوسه ساعتی خیلی ناراحت بودم ولی بعدش به خودم اومدم که اون یه احمقه بیکاره که دنبال اتو گرفتن از زندگی منه