اول بگم چه من چه خانواده همسرم چه خود جاریم از لحاظ فرهنگی و اعتقادی واقعا باز به حساب میایم اینجوری که جاریم قبل ازدواجش با برادرشوهرم با هم سفر خارج از کشور میرفتن و همون موقع حتی چندین بار پیش اومده بود وقتی برادرهمسرم در دسترس نبوده یا خاموش بوده از همسر من یا خودم خبر میگرفتن برای همین اصلاااا فازش و درک نمیکنم
صبح همسرم قرار بود ماشین و برای من بیاره انگار نتونسته بود زنگ زد گفت داداشم میاره ماشینو منم گفتم من میرم تا میوه فروشی نزدیک خونه پیاده پس بهش خبر بده بیاره اونجا گفت خودت خبر بده منم به برادر همسرم با لحن غیرصمیمی پیامک دادم من دارم میرم فلان میوه فروشی لطف کن ماشین و برام بیار اونجا اگه نزدیکی و تا یه ربع دیگه میرسی نیا دم در خونه معطل نشی
الان همسرش زنگ زده که چرا شوهر من ماشینش و برای تو اورده گفتم عزیزم ماشین خودمون بوده اصلا همسرت اورده برام حتی نرسوندمش چون گویا نزدیک خونه ما کار داشت پیاده رفته بعد دید بهانه ای نداره و چیز قابل توجهی برای گیر دادن وجود نداره گفت اگه میخواستی خبر بدی از این به بعد به من خبر بده به شوهرم بگم 😐😐😐😐گفتم من از این به بعد با همسرم هماهنگ میکنم موقعیتی که من و همسر شما رو مقابل هم قرار بده پیش نیاره خداحافظی کردم ولی خیلی متعجبم از رفتارش