ببین من یه دوستی داشتم از اول دبستان تا سوم دبیرستان باهم بودیم هم تو مدرسه هم بعد از ناهار دوباره میرفتم خونشون
انقد که میخاستم منو برا داداشش بگیرن (چون مثبت بودم و هستم)
ولی سوم دبیرستان یه بخودم اومدم دیدم من تو یه خانواده مذهبی چجوری با یکی بودم که جز منفی ترین های مدرسه اس
واقعا حکم مادری براش داشتم ولی حرفامو گوش نمیکرد
من چند بار در همین حین این آیه قرآن برام خونده شد که توی جهنم جهنمی میگن کاش فلانی رو دوست خودم نمیگرفتم و من یه انتحاری زدم شمارمو عوض کردم و به دوست مشترکمون گفتم بهش بگو دیگه نمیخام دوستت باشم،و واقعا مسیر زندگیم عوض شد
شبیه خانوادم شدم و از خود اون موقعم متنفرم که فرصتهای تحصیلی و مادی معنوی مو بخاطر این دختر از دست دادم
يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا ﴿۲۸﴾ای وای بر من، کاش من فلانی را [که سبب بدبختی من شد] به دوستی نمی گرفتم،