با اینکه یکم ازش فعلا خوندم الان ی نفر دیگه راجبش تاپیک زده ک گویا خانمه جن رفته تو جلدش داستان زندگیش تعریف کرده از اول تا اخر این ماجرا منم الان میترسم بقیشو گذاشتم برا فردا ولی داستانش خیلی ترسناکه
قیمت آدمارو موقعیت و زمان مشخص میکنه تو خوشیا که همه ی قیمتن!دل نبند به خوشی های زود گذر اینو الان خوندی ولی بعدا میفهمی..به خودتماعتماد نکن اعتماد دو سر باخته زندگی مثل ی تئاتره با تجمع نقاب ها...
قیمت آدمارو موقعیت و زمان مشخص میکنه تو خوشیا که همه ی قیمتن!دل نبند به خوشی های زود گذر اینو الان خوندی ولی بعدا میفهمی..به خودتماعتماد نکن اعتماد دو سر باخته زندگی مثل ی تئاتره با تجمع نقاب ها...
قیمت آدمارو موقعیت و زمان مشخص میکنه تو خوشیا که همه ی قیمتن!دل نبند به خوشی های زود گذر اینو الان خوندی ولی بعدا میفهمی..به خودتماعتماد نکن اعتماد دو سر باخته زندگی مثل ی تئاتره با تجمع نقاب ها...
یکی از فامیلامون بنده خدا اینجوری شد دختره همسن خودمه میگه تو اتاق تنها بودم داشتم گریه میکردم یهو حس کردی یه چیزی کنارم وایستاده میترسه میره پیش مامان و باباش میگه من کیم اسمم چیه اینا هم میترسن میگن خدا رو صدا بزن زبونش قفل شده بود با بدبختی خوب شد
ایدیش اینه بزنید برید صفحه دو تاپیکش ک زده داستان داستان زندگی من اما ولی واقعی tootfarangiam
والا با این نمیشه
قیمت آدمارو موقعیت و زمان مشخص میکنه تو خوشیا که همه ی قیمتن!دل نبند به خوشی های زود گذر اینو الان خوندی ولی بعدا میفهمی..به خودتماعتماد نکن اعتماد دو سر باخته زندگی مثل ی تئاتره با تجمع نقاب ها...