بابام معــتاده از وقتی به دنیا اومدم تا الان
حتی رفته زند... ان
اونجا بیماری ریه قلبی میگیره
اما رو بهبود میره منم همش دعاش میکردم
از وقتی خوب شده یه حرف های زشت بدی بهم زده
که دیگه حالم بهم میخوره بهش بگم بابا
دیونه ام کرده همش دعوا الکی راه میندازه مدام بهم فحش میده فحش عادی هم نه ناجور
خیلی دلمو شکسته
کلی لطف در حقش کردم بعد حالا بابامم شده مثل برقیه
منو انگار دخترش نمیدونه انقدر بد باهام حرف میزنه
چون یه کار ساده انجام ندادی
چیکار کنم ؟ دیگه خسته شدم از دستش