در مورد یه سرباز لهستانیه توی جنگ جهانی که اسیر آلمانیها میشه واسه اینکه آزاد بشه وانمود میکنه که یه رگ ایرانی داره چون اونا ایرانیهارو دوس دارن
بعد رئیسشون ازش میخواد فارسی بهش یاد بده اونم مجبور میشه یه زبان الکی از خودش دربیاره همزمان خودشم اون زبان مندرآوری رو حفط کنه که لو نره
جالبه خیلی