خانم ها تورو خدا کمکم کنید😭
من یک سال و دو ماهه ازدواج کردم قبلش 7 ماه عقد بودم من و شوهرم با عشق ازدواج کردیم خیلی همو دوس داشتیم انقد دوسم داشت نمی دونم چحوری توصیف کنم تو وقتی نامزد شدیم چشم همه رومون بود که چجوری هردومون انقد بهم میایم و همدیگرو چجوری پیدا کردیم که انقد خانواده هامون هم مثل هم هستند ولی خیلی نگذشت نسبت بهم سرد شد می گفت از جلو چشای من مثل بیگانه ای مثل اینکه هیچوقت نشناختمت ولی حس کردم یکی براش دعا گرفته اونوقت هر طوری بودگذشت و راضی شد که بعد عرپسی خوب میشه و عروسی گرفتیم ولی من احساس می کردم بیشتر وقتها نسبت بهم سرد و گرم میشد اینم بگم ما با خانوادی شوهرم زندگی میکنیم ))خلاصه الان میگه من نمیتونم تحمل کنم باید جدا شیم اگر جدا نشی خودم فرار می کنم یه جای دور میگه الانم جدا نشیم ده سال دیکه جدا میشیم من نمی تونم دیکه تحمل کنم ولی پول مهریه نمیدم
میگه از دوران نامزدی من بهت حسی ندارم (( ناگفته و تعریف از خود نباشه من خیییییلی خوشگلم یعنی هرکی منو مبینه تعرفمو میکنه ولی شوهرم میگه مشکل نمیدونم چیه اصلا جلو چشام زشت شدی دوست ندارم باید توافقی جداشیم 😭
ولی من از موعدم گذشته و خالت بارداری رو دارم وفکر کنم باردارم حتی میگه باید بچه رو بندازی نمیییی خوام تورو خدا دوستانه کمکم کنید فقت می تونم گریه کنم هیچ کاری از دستم بر نمیاد ماحسودزیاد داریم واسه همین فکر می کنم کسی واسه شوهرم دعا گرفته که منو از جلو چشاش بندازن وگرنه من الانم خیلی دوسش دارم بهم بگید چیکار کنم توروخدا 😭💔