2777
2789

من با خانواده شوهرم تو ی ساختمونیم 

شوهرم راه دور کار می‌کنه 

پسرم تقریبا دوسالشه خونه مامانم و داداشم اینام یکساعت با ما فاصله دارن گاهی که خسته میشم میرم خونشون دوسه روزی میمونم وقتی برمی‌گردم مادر شوهر و پدرشوهر پسرمو آنالیز میکنن و عیب میزارن روش یبار میگن رنگ بچه زرده یبار میگن بچه افسرده شده بیار میگن بچه لاغر شده اینبار که اومدم پسرم خواب بود تا رسیدیم بیدار شد گذاشتمش زمین یکم راه رفت افتاد زود پاشد پدرشوهرم مثه زنان شروع کرد به گریه ک بچم سرگیجه داره مادرشوهرم جیغ زد دستاش سرده (درحالی که از همیشه گرم تر)از شانس گند منم بچه یک لقمه شام نزاشت دهنش بی اشتها بود من جوابشونو میدم با خنده و شوخی بهشون میگم که ناراحت میشم و کارشون درست نیست ولی نمیفهمن ایندفعه مثه عقده ایا عکس غذا‌هایی که خونشون خوردیم گرفتم فیلم بازی کردنش و خندیدنش حتی موقع اومدن بردمش حموم و بهترین لباسش که بهش میاد تنش کردم ولی از خودم متنفرم که چرا انقد برام مهمه شوهرمم کمابیش مثه خونوادشه بخدا دیگه نمی‌دونم چیکار کنم قلبم درد می‌کنه فقط از خدا میخام تاوانشو پس بدن که انقد بخاطر حرفاشون ناراحت میشم 

ولکن بابا توفکرش نرو به ی ورتم نباشه هرجور عشقته زندکی کن برو خونه بابات حالشوببز اصلافکراینام‌نباش‌دیوونه ای غصه اینم میخوری.ولون توروقران این خاله زنکا خوته باباتم نری یه بهونه ریگه جورمیکنن فقط واستدمهم نباشه گلم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز