والا عروس بدی نبودم کاری باشون ندارم
تازه ازدواج کرده بودم بهم میگفتن ما عروس و امتحان میکنیم اگه زیادغذا بخوره یعنی خونه باباش نخورده
خونم کولر نداشت با منت پنکه خریدن از زورگرما یک ماه تمام اسهال استفراغ شدم دکتری نمی بردنم شوهرم اون موقع به حرف مامانش بود شدم لاغر مردنی پدر شوهر باشوهر دعواش میشد به من فوش ناموووووسی میداد تمام همسایه ها میدونن خداشاهد زندانی میکردن منم میرفتم پیش خواهر شو واریم اننقد مسخره میکردن