هرچی میگم ادامو در میاره امروز گفتم بزار برم سرکار گفت تو نمیخاد بری سرکار گفتم چرا همش منو محدود میکنی همینو گرفت دست و هی ادامو در آورد منم قاطی کردم دعوا مون شد بهم میگه لباسات جمع کن برو خونه مامانت حالا منه بدبخت مادرپدرمم تا میگیم بحث شده کم میمونه سکته کنن برای همین هیچوقت چیزی بشون نمیگم خسته شدم دیگه کلافم چیکار کنم 😭😭😭😭😭
کار رو حالا هیچی چه کنم بااین اخلاقش حالا نشسته ب پسرم میگه مامانت مشکل اعصاب داره نرو پیشش دیونه ست برعکس من که اصلاااا موقع دعوا حتی بچه رو میفرستم تو اتاقش