2777
2789

اگه مامانتون یه مسئله ای که مربوط به زندگی شماست(زندگی شما و همسرتون)و مطلقا دوس ندارید هیچکس ازش باخبر بشه و خیییلی براتون مهم باشه که کسی از این موضوع بویی نبره رو کاملا عمدی(حتی دیگران بارها بهش تذکر دادن که در این مورد صحبت نکن اما عمدا ادامه داده باشه و گفته باشه خوب کاری میکنم میگم) بره به هممممههههه بگه حتی کسایی که شما ارتباط خاصی باهاشون ندارید و اصلا صمیمی نیستین و جوری باشه که شما حس کنید به حریم شخصی زندگیتون بی احترامی شده و یه جورایی جلوی بقیه وجهه تون خراب شده واکنشتون چیه؟صادقانه و بدون شعار جواب بدین مرسی از همگی

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

اصلا چرا بیام موضوع مهم زندگیم رو به مامانی بگم که میدونم رازدار نیست 🤔

یک روز رسد غمی به اندازه‌ی کوه  یک روز رسد نشاط اندازه‌ی دشت  افسانه‌ی زندگی همین است عزیز  در سایه‌ی کوه باید از دشت گذشت!  "مجتبی کاشانی"

دیگه بهش هیچ حرفی از زندگیم نمیزنم نه از خوشیام نه از ناخوشیام اگر هم ازم بپرسه چرا بهش چیزی نمیگم خیلی رک و پوست کنده بهش میگم چون آلو تو دهنت خیس نمیخوره مامانجان ترجیح میدم حرفی نزنم تا حرف بزنم و عالم و آدم بفهمن ناراحت شدنشم مهم نیست 

💍H❤️                                               ‌                یه پسر دسته گل دارم که نفسم بنده به نفسش رادین قشنگم مامان خیلیییییی عاشقته ❤️🌹                       روژان خوشگلم بدجوری دلتنگتم عروسکم 🖤😭😭

اصلا چرا بیام موضوع مهم زندگیم رو به مامانی بگم که میدونم رازدار نیست 🤔

من نگفتم یه شرایطی پیش اومد که خیلی اتفاقی خودش متوجه شد من اصلا و ابدا هیچی از زندگیم بهش نمیگم

دگ اون حرف ک زده شده میتونی بخاطر اون ازش گله کنی ک فایده ای هم ندارهولی ازین ب بعد نباید هیچی جلوش ...

نمیدونم گله کنم یا نکنم میدونم اگه حرفی بزنم با بی منطقی بدتر اعصابمو خورد میکنه

من نگفتم یه شرایطی پیش اومد که خیلی اتفاقی خودش متوجه شد من اصلا و ابدا هیچی از زندگیم بهش نمیگم

سعی کن رابطتو باهاش کمتر کنی و از یه بزرگتری مثلا بابات بخواه جدی باهاش برخورد کنه

یک روز رسد غمی به اندازه‌ی کوه  یک روز رسد نشاط اندازه‌ی دشت  افسانه‌ی زندگی همین است عزیز  در سایه‌ی کوه باید از دشت گذشت!  "مجتبی کاشانی"
دیگه بهش هیچ حرفی از زندگیم نمیزنم نه از خوشیام نه از ناخوشیام اگر هم ازم بپرسه چرا بهش چیزی نمیگم خ ...

بارها بهش گفتم تو مامان مایی باید رازدار باشی تو باید به ما خوب و بد یاد بدی نه ما به تو بازم کار خودشو میکنه منم هیچوقت هیچی از زندگیم بهش نمیگم این موضوع رو هم خودش فهمید

سعی کن رابطتو باهاش کمتر کنی و از یه بزرگتری مثلا بابات بخواه جدی باهاش برخورد کنه

رابطمو باهاش خیلی کم کردم اصلا نمیرم خونشون مگه اینکه ضرورتی پیش بیاد.حرف هیچکس رو نمیپذیره متاسفانه بارها هم من هم بقیه ی خواهر و برادرام در این مورد باهاش صحبت کردیم هیچ فایده ای نداره کابوس همه ی ما اینه که نکنه مامان مسئله ای از زندگیمون بدونه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792