من يه ماهى ميشه سر زنداداشم با برادرم قهر كردم. خانومش هر چى خواست تو گروه خانوادگى بهم گفت. منم ب حرمت داداشم هيچى نگفتم.مامانم گفت تو شخصيت تو نيست و فلان. خلاصه خانم تاحالا ازم معذرت نخواسته. و فكر هم نميكنم بخواد. با داداشم از لونروز حرف نزدم. داداشمم سعى نكرده اصلا از دلم دربياره و انگلر نه انگلر ك براش مهم باشم. حس ميكنم خانومش داره مارو از هم جدا ميكنه عمدا. و مامانم اصرار داره باهاش اشتى كنم. خيلى هم دوسش دارم. حالا چجورى اشتى كنم ك هم بفهمه من واقعا دلم شكست هم اينكه رابطمون خوب شه :(((