خیلی از این مدل تاپیک ها خوشم نمیاد و موافقشون نیستم ، ولی اینجا شبیه گالری شده برام ، بمونه به یادگار از حال و هوای امشبم
قبل از آشنایی و دوستی با همسرم ، یه پسر حدودا هم سن و سال خودم پیشنهاد داده بود بهم ، منم متقابلا ازش خوشم میومد و حتی رفتار من شاید جسارت ابراز رو به ایشون داده بود
یک ماه و بیشتر باهم صحبت کردیم ، یک بار همدیگه رو دیدیم
جرئیات ریز و درشت قرار رو یادمه ، فضای کافه برگه هایی که زیر شیشه میزمون بودن ، لباسی که تنش بود همونی بود که توی عکس پروفایلش تنش بود و تشبیه کردن من به لاک پشت به خاطر رنگ شالم
به دلایلی خیلی زود ارتباط ما قطع شد و من چند ماه بعد با همسرم آشنا شدم ، یک سال و خورده ای دوستی ما هم ، به ازدواج ختم شد
تفاوت سنی نسبتا زیادی داریم ، ایشون رابطه های دوستی قبل از من داشته و درموردش باهم حرف زدیم . وقتی از دوستدختر (ها) ش برام گفت که کجا ها رفتن ، چه حرف ها که نزدن و چه حس هایی که زد و بدل نشده نه حسادت کردم و نه ترسیدم فقط سنگینی اینکه به جز ایشون کسی نمیتونه عشق رو برای من هیچوقت معنی کنه ، روی قلبم نشست خیلی دوستش دارم هزاربار دیگه انتخابش میکنم برای عمر ولی
گاهی فکر میکنم کاش اون رابطه رو ادامه میدادم …