هر روز و هرشب بهم سکوفت میزنه دقم داده خستم کرده یا از بابام و خانوادم میگه یا از خودم درحالی که همه میدونن از هر لحاظ ما سرتریم ....
دفعه پیش رفتم خونه بابام که تموم کنم اما بخاطر وساطت بابام برگشتم سه چهار روز نشده باز دعوامون شد از بابام‌بد گفت منم زدم تو‌دهنش برگشت اونم زد تو‌دهنم ...ای کاش میشد یجوری از دستش خلاص بشم ای کاش ابرو‌وسط نبود
مشکلش چیه پشت خانوادت حرف میگ
عزیزم اگر بچه نداری حتما جدا شو آینده ای نداری با این مرد
عالیه
میدون جنگه قشنگ
مشکلش چیه با خانوادت یعنی چی میگه؟
دعواتون سر چیه؟
بابای من دستش گرفت گذاشتش تو کار حالا اینم عرضه داشت رشد کرد الان هی من من میکنه میگه بابات چیزی نیست و‌فلان میگم هرچی داری از صدقه سری بابامه ...
هی میگه بابات یعنی بابات بی عرضه است و فلان
حالم ازش بهم‌میخوره بابام هرچی خوبی کرده بهش انگار ریخته جلو‌سگ
هرچقدر مادرش دخالت کردو اختلاف انداخت بابام حل کرد و‌وصل کرد ...باید یه بابایی داشتم که دوماد حرف اضافی زد میزد دهنش ...انقدر این شوهرم حسوده تاالان که نزاشته سرکار برم حالا چندماهه دارم درس میخونم که ازمون شرکت کنم هی میگه هیچ پخی نمیشی میترسه درامد داشته باشم
یعنی چی
از حسادتش هست میخواهد اینطوری بحساب خودش رو بالا بکشه نمیدونه ک بیشتر از چشم می افته تو هم ده برابر سرکوفت بزن
به داماد جماعت نباید هیچ نوع خوبی کرد هار میشن سواری میگیرن
همه ی دوماد ها همین گوهن شوهر منم همینه
هرچقدر تلاش میکنم به چشمش بیام از ظاهرم ایراد میگیره
میخوام شاغل باشم دست پیشش دراز نکنم میگه تلاش نکن پخی نمیشی
بهش خوبی میکنم به چشمش نمیاد
یه تفریح نمیبره به زور پول تو‌جیبی میده تحمل میکنم
