قبلا شوهرم و خواعرش خیلی همدیگه رو خونه مادرشون میدیدن.مطمئن بودم تو این دیدارها خواهرشوهرم با سیاست و زرنگی دید شوهرمو به من خراب میکنه
گذشت تا شوهرم مریض شد و الان دو سه هفته است تو خونه افتاده.خواهرش خیلی بهش زنگ میزد هر بار همون اول تماس حال منم میپرسید و شوهرم در جواب میگفت مثلا خوبه داره غذا درست میکنه و فلان
گذشت تا اون روز زنگ زد شوهرم.من دقیقا کنار شوهرم دراز کشیده بودم و صدای گوشی کامل میومد.تا گفت زنت حالش چطوره چکار میکنه اشاره کردم به شوهرم که بگو خوابه
شوهرم هم گفت زنم خوابه
آقا چشمتون روز بد نبینه...
