مادر شوهرم جریانات قبل نامزدیو تعریف میکرد
به منظور بدیم نگفت
گفتش تو میکاپ خاستگاری اولت خیلی بددبوده (راست میگفت من کرم پودر بدی زدم ) چشات ریز شده بودن من جا خوردم وقتی دیدمت
پسرمم وقتی برگشتیم داد زده مامان تو که گفتی دختره قشنگه
این دختره اصلا قشنگ نیست
ادامه داد یادته فردای خاستگاری گفتم بیا ببینمت
میخواستم پسرم بدونه میکاپت بد بوده
منو میگید؟ خون خونمو میخورد
گفت وقتی بار دوم دیدتت فهمیده میکاپت بد بوده
دیگه قرار خاستگاری که گذاشتیم پسرم گفته مامان فلانی (من) زیر چشاش سیاهه 😑😑
انقد زورم اومد بزور لبخند میزدم
وایسین برگرده از سر کار جرش میدم