من کلا یک سال پشت کنکور موندم، بهم به جای انگیزه دادن میگفت رفوزه ، بی عرضه ، تنبل ، فقط خرج میذاری رو دست ( بخاطر پول کتابای کنکور و پانسیون در حالی که من مجبور بودم بخاطر سر و صدا و مزاحمتای خودش و بچهاش برم اونجا درس بخونم ) ، تو هیچی نمیشی..یا مامانم وقتی میگفت دخترم انشاالله یه چیز خوب قبول میشه اون از عمد میخندید و پوزخند میزد، حتی رتبه ی قبلیمم اونقدرا بد نبود که سزاوار همچین رفتاری از طرفش باشم،
امروز که از سر جلسه کنکور برگشتم ظرفای صبحونه خودش و بچهاشو شستم..
خونهش طبقه پایین خونه ی ماست ، میاد صبحونه و ناهار و شامشو اینجا میخوره و غذا درست نمیکنه، ظرفاشو نمیشوره یا همینجا پهن میشه یا میره خونهش
اگه کسی هم چیزی بهش بگه سریع قهر و داد و سلیطه بازی در میاره.
سنش کم نیست..نزدیک سی سالشه، ولی خیلیییی بچگانه رفتار میکنه
اگه بچهاش اذیتم کنن جرعت ندارم صدام در بیاد که یه وقت به خانوم برنخوره..
حتی بچهاش خوراکی بخوان بخورن میاد اینجا میده بهشون فرقیم نداره براش مامانم تازه جارو زده باشه و خیلیییی بی درکه. بیچاره مامانم.
من هیچوقت فکر نمیکردم تو سن کم مجبور شم شیرخشک درست کردن و پوشک عوض کردن و بچه شستن و خلاصه بچه داری یاد بگیرم، بچهاشو من و مامانم بزرگ کردیم بعد باز اگه ۲ ساعت برن پیش خودش جیغ و داد و گریه راه میندازه که وااای هیشکی به من کمک نمیکنه!! خب تو بچه آوردی مگه وظیفه ی ماست!؟
۱۰۰ تا دستور میده اگه ۹۹ تاشو ببرم و یکیشو انجام ندم شروع میکنه به نفرین کردن من در حدی که مرگمو از خدا بخواد :))
خیلیییی هم تو همه کار من دخالت میکنه و نظر میده و فکر میکنه همه کارست! فضولی میکنه تو همه چیز من و گاهی حتی سعی میکنه فتنه بندازه بین منو مامان و بابام
خیلی چیزای دیگم هست که الان یادم نیست..