هشت ساله ازدواج کردیم دوتا بچه ی کوچیک داریم چهار ساله ودوساله ،تا دو سه سال اول ازدواج همه چی خوب بود تااینکه بعدش متوجه خیانت های شوهرم شدم هربار توبه میکرد گریه میکرد که غلط کردم اشتباه بوده ولی هربار بعد یه مدت دوباره تکرار کرد یه زنی بود که خیلی ازشهرما دوره دوسال پیش اونو فهمیده بودم دیشب فهمیدم دوباره باهاش حرف میزنه بخدا هربار شکستم من داغون شدم افسردگی گرفتم دیگه احساس میکنم حتی به پیرزناهم نگاه بد داره انقدر مشکوکم به همه چی که دیگه نه میتونم زندگی کنم نه واسه بچه هام مادری 😔💔اینم بگم ازهیییچ لحاظ واسش کم نزاشتم احساسی جنسی هیچی نمیدونم دلیلش چیه بخدا قسم خیلی ازکسی که باهاشه سرترم اون زنی که باهاشه 20سال ازمن بزرگتره این داره بیشتر منو داغون میکنه ،چیکارکنم بچه هام چجوری بدون پدر بزرگشون کنم توروخدا کمکم کنید😭