چرا همه چی اینجوریه
چرا باید توی این سن دلم مرگ بخواد اما راهش را بلد نباشم
چرا اینقدر همه با ارامش اما من توی یه خانواده روانی
چرا وقتی عرضه پول اعصاب مغزی بچه ندارین بچه دار میشین
فکر کردبد بچه آوردن دو روز اولش خوبه که نوزاده و قربون صدقه اش میرید فکر نمیکنید به بعدش
چرا وقتی مشکل دارید بچه میارید که بخوایید طلاق بگیرید که بچه زیر دست نامادری بزرگ شه
چرا وقتی ستون بالای بچه دار میشید با سرپرستی یه بچه را به عهده میگیرید که بعدش هر چی اون بچه خواست انجام بده یا به تفکرات اون نخوره یا بگید من نمیتونم همراه با کنم پس حق انجامشان ندارید
چرااا
یکی بگه چرا
چرا با زندگی من بازی میکنند چرا ولم نمیکنند چرا نمیزارم برم بمیرم
دلم میخواد برم کوه فقط جیغ بکشم
کاش راه مرگ بلد بودم کاش جرعتشا داشتم خلاص میشدم
از اون مادری متنفرم که رفت و من را گذاشت که بیوفته دست دو تا روانی