همه منو یه فرشته میدونن ک اومدم شوهرمو نجات دادم
رفیق باز بود حتی یه مدت شیشه و گل اینا نصرف میکرد دوستاش عکساشو برام میفرستادن ک من قیدشو بزنم و برم با اونا ولی من اصلا به ازدواج با این ادم فک نمیکردم از سر دلسوزی موندم کمکش کردم که از این منجلابی که خانوادش نتونستن کمکش کنن دراد و دراومد الان حتی سیگارم نمیکشه بعد دیگه نم نم حدی شد و من علاقه پیدا کردم بهش
کل فامیل میگن تو فرشته بودی اومدی نجاتش دادی وگرنه الان معلوم نبود زیر خاک بود یا تو زندان
یبار عمش تو جمع گفت اگه تو عروس من بودی مثل پروانه دورت میگشتم کاش یکی مثل تو پیدا بشه برای پسرم بگیرمش اما این خانواده انگار منو جن میدونن