افسرده بودم😒😔
یادمه ۷ سالم بود مسجد کنار مدرسه مون
وقدیما یکی میمرد تو مسجد تاریخ تشیع واینا وساعتشو اعلام میکرد همین که میگفت انالله من میمردم وزنده میشدم تا اسم مرده رو بگه فکر میکردم الان اسم مامانو بابامو میگه
البته تو اون تایم مادرم زیاد تهدید به خودکشی میکرد ومن همش نراقبش بودم که این کارو نکنه مشکل داشتن تو خونه حتی میرفت سرویس من دم سرویس مراقبش بودم که نمیره بزرگتر شدم ترسم کمتر شد
دهه هفتادی ام الان هنوزم اضطراب وناراحتی دارم
کی بوده مثل من باشه وخوب شده باشه
چجوری به شوهرم بگم که راضی شه من برم روانپزشک درآمد از خودم ندارم... خانه دارم