عصرشوهرم سرکاربود براش چای هل درست کردم رفتم کشمش و گردو بردم شیرمال سفارشی براش بگیرم فکر کردم میاد خسته و گرسنه خوشحال میشه از۴تا۸بیرون معطل آماده شدنشون شدم وقتی اومد و دید شیرمال گرفتم گفت چرا گرفتی تو این بی پولی درصورتیکه هم من پول کافی تو حسابم هست هم اون اصلااااا هم بدبخت نیستیم خداروشکر،یهو دنیا روسرم خراب شد و دیگه نتونستم جلو اشکامو بگیرم جالب اینه که تازه بدتر کرد و سرم داد و بیداد کرد که چته شوخی کردم خواستم مث بعضی وقتای خودت مقابله به مثل کنم درصورتیکه من هروقتیم اگه گفتم که کمم گفتم وقتایی بوده که کفگیرمون ته دیگ بوده و رفته یچیز واقعا غیرضروری گرفته.....
خیلی خستم از دست رفتاراش هرروزی یجور اشکمو درمیاره....
دیشبم بعد هزارسال ماروبرده بیرون چون پسرم گریه زاری کرده که فلان چیزو میخوام و قشقرق به پا کرده جلو بچه منو متهم میکنه میگههمش تقصیر توئه!!!!