با شوهرم و مامانش ماه قبل دعوا کردم

هستید بقیش رو بگم ؟

بعد من باهاش دعوا کردم که مثلا چرا به دخترم میگی هی این حرفا رو . بعد جالب اینجاست بچه دخترش ۱۶ سالشه ولی حجاب نداره بعد به بچه من گیر میداد

منم باهاش دعوا گرفتم و گفتم که ذهنیت قدیمیت رو عوض کن و انقد تو زندگی بقیه نباش . حالا اون روز مادرش کلی فحش به من و خانواده من داد تازشم محکم با مشت دست کوبید تو صورت دخترم .

بعد از اون ور هی به شوهرم میگفت خاک بر سرت با زن پیدا کردنت

بعد هی الکی سرش رو گرفت و اینا که مثلا بخاطر تو حالم بد شده و اینا . بعد به دختراش و پسراش و کل فامیل زنگ زد حتی خواهر و برادرش .

همه فامیلا خونش بودن و به منم اجازه نمی‌داد که برم . بعد هی با انگشت نشون میداد منو و میگفت این عفریته بهم فحش داد و روم دست بلند کرد

همه منو بد نگاه میکردن . بعد هی میگفت حالم بده و آخرشم زنگ زدن آمبولانس . بعدا معلوم شد خانم خودش شب قبل قرص اشتباهی خورده بخاطر اون حالش بد شده . اونجا بقیه یکم باهام بهتر شدت ولی بازم قشقرق به پا کرد 

شوهرم هم فقط بهم میگفت تقصیر توعه

بعد من حامله هستم و اون موقع ۷ ماهم بود. فشارم هم بالاعه و دکتر میگه استرس نباید بهت وارد شه برای خودت و بچه خطرناکه . اون وقت وقتی برگشتیم خونه شوهرم انقد شوهرم سرم داد کشید که همسایه ها صدامون رو شنیدن . انقد گریه کردم که دلم درد گرفت ولی حتی منو پیش دکتر نبرد که مبادا اتفاقی برای بچه بیوفته

امروز صبح خبر رسید مامانش سکته کرده . همه فامیلا میگن تقصیر منه . آخه به من چه ربطی داره ؟؟؟ من چه گناهی کردم ؟ 

خودش باهام دعوا کرد و منم فقط یه جمله بهش گفتم . چه ربطی داره آخه

فامیلاشون هم از خودش بدترن همش میگن تقصیر توعه ایشالا بچه تو شکمت زنده نباشه... 

منو بچه هامو و خانوادم رو نفرین کردم .

شوهرم عصبانیه و بهم میگه نمیخواد دیگه زنم باشی و میخوام طلاق بگیرم . من پدر و مادرم حمایتم نمیکنن . به نام خودمم هیچی ندارم . طلاق بگیرم آواره میشم با دو تا بچه. 

از طرقی دکترا گفتن وضع مادرشوهرم وخیمه . میترسم بمیره ...

اونجوری که دیگه فامیلاشون منو بچه‌ام رو زنده نمیزارن 

میترسم اینا یه بلایی سرم بیارن چونکه سابقه چاقو کشی هم دارن 

میترسم کمکم کنید چیکار کنم . هیج پس اندازی ندارم . حالم هم خوب نیست و ماه دیگه زایمانمه. 

تروخدا بگید .