کلی رفتم دانشگاه و درس خوندم و الان بیکارم ... شوهرم ادم خوبیه .... وضع مالیمون متوسط رو به پایین .... همه اطرافیانم بهم میرسند یه سرکوفت میزنه .... بچه دار نمیشم چند سال .... یکی میگه تو که بچه نداری نمیفهمی.... یکی میگه تو سرکار نمیری نمیفهمی .... به خدا سوگند من یه ذره هم بلد نیستم فخر بفروشم ولی همه هر چی میگیرند بهم فخر میفروشند .... خواهر شوهرم معلمه همش مادر شوهرم یه جوری برخورد میکنه انگار من بی مصرفم . داداشهام همش تو جمع یه جوری حرف میزنند انگار بچه ام .....بابام خونه داداشهام میره با بچه ها بازی میکنه ... خونه ما نمیاد ... همش سر کوفت همش سرکوفت . حالم داره از خودم بهم میخوره ۲ساله افسردگی دارم تو خونه نشستم قرص میخورم دیگه بریدم .... دوست دارم برم یه جا اروم بخوابم و بیدار نشم. چقدر دیگه رو خودم نیارم ....تا دشمن شاد نشم ...شبها گریه کنم .
عزیزم ناراحت نباش خدا بزرگه حتما داره امتحانت میکنه خدا انقدر بهت بچه بده دامنتو سبز کنه تا اونا حسرت تو رو بخورن چرا خودتو داغون میکنی توکلت به خدا باشه منم یه چند سالی توی زندگیم به خاطر بچه بهم سرکوفت میزدن ولی اللن خدا به جای یکی دوقلوشو بهم داد 😌
رشتت چی بوده گلی؟
بمیرم
چقققد دلتو میشکنن😦😦
نامردددددا
خدا از دهنت بشنوه عزیزم. اخه میدونی دوسه ساله دیگه واقعا اذیت میشم . همش خودم خودم رو میخورم که چرا سرکار نمیرم.... کار پیدا نمیشه ... میگم حداقل بچه داشته باشم بگم خونه دارم .... بچه دار هم نمیشم..... بگم ادامه تحصیل بدم... اطرافیان مسخره ام میکنند میگند مدرک قبلیها چه گلی به سرت زدی...
عزیزم خوب برو کلاس.کتاب بخون.کارهای هنری انجام بده
من بچه ندارم درکت میکنم گاهی حتی حرفهای بی منظور بقیه دل آدمو میشکنه چه برسه به طعنه و کنایه
بروسراغ کارهای هنری شاد مثل کاشت ناخن حرفه ای یا اینجور چیزا هم پول خوبی توش هست هم فضاش خانمانه و شاده
دهن مردم بی فکر همیشه بازه اهمیت نده
حوصله هیچی رو ندارم... خونه تکونی هم نکردم ... اصلا نمیدونم چکار باید کنم .. ... شوهرم برام دو سه برابر نیازم پول ریخته برام که برم خرید عید ... اصلا دوست ندارم برم خرید لباس بخرم..... چون اینقدر با این حرکات اطرافیانم اعتماد بنفسم پایین اومده وزنم زیاده ولی فکر میکنم هیچی بهم نمیاد
باورت میشه قایمکی البته با مشورت همسرم یه مدت میرفتم باشگاه یا بعد عید ثبت نام کردم برم کلاس زبان . دیگه درباره کارهام به هیچ کس هیچی نمیگم . چون یه جوری به بچه و بی عرضگی ربط میدند.... به بابام میگم میخوام برم فلان کار رو بکنم میگه تو بی عرضه تر و بی پشتکار تر از این حرفهایی
دلم میخواد یه کاری کنم که ثابت کنم من اینقدر بی عرضه نیستم . اگر بی دست و پا بودم دانشگاه نمیرفتم ..... ازدواج نمیکردم....
فقط شوهرم یکم درکم میکنه .... میفهمه درد بی بچه ای ... درد اینکه چاق شدم لاغر نمیشم.... درد اینکه کار خوب پیدا نمیکنم یعنی چی
