ببین انقد پسره تو گوشش میخوند یکم دیگه پیش میرفت ممکن بود بگه
منتها خیلی ب من اعتماد داشت و حس درک شدن میکرد پیشم
خوب باهاش حرف میزدم
قبل اینکه داغون شه نجاتش دادم
و نمیتونست بگه حسودم
چون پسره ب منم همین حرفای چرتو زده بود فالوم کرده بود گف میام خواستگاریت و... باز ب یکی دیگه از اشناهام هم همینو گفته بود:///
میخواست دور دختره رو خالی کنه که دختره نفهمه چی داره ب سرش میاد
دختره همه حتی دوستای نزدیکشو بلاک کرد جز من
مثلا اگه منو بلاک میکرد و ارتباطش باهام قطع میشد شاید حالاحالاها نمی فهمید...