ده ساله ازدواج کردم و شوهرم هیچوقت تو زندگی پشتم نبود اجازه داد خانوادش هر بی احترامی به من و خانوادم و بچه هام بکنن و خودش خوش و خرم باهاشون رفت و اومد و گفت و خندید...
هر موقع خواستم از ناراحتیام بگم به جای صحبت کردن عربده کشید و وسایل خونه را شکست...
پای همه ی فامیل و خانوادم را از خونم برید از بس که بد اخلاقه باهاشون...
همیشه خودش را برای بابا و مامانم میگیره با اینکه اونها هر جا پول کم داشتیم کمکمون کردن هر جا پرستار بچه خواستیم با جون و دل بچه هامون را نگه داشتن خیلی وقتا برامون غذا فرستادن...تو همه ی این سال ها خانواده ی شوهرم نبودن هیچ جای زندگیمون...فقط وقتی بهپسرشون نیاز دارن زنگ می زنن و شوهرم میره...حتی نخواستن بچه هامون را ببینن...
الان من از شوهرم متنفر شدم همه ی مشکلاتی که با هم داشتیم حل نشده گوشه ی ذهنم مونده( نمی تونم دربارشون صحبت کنم چون تمام وسایل را رو سرم خورد می کنه)
نمی تونم باهاش رابطه ی درستی داشته باشم ازم انتظار داره خیلی مشتاقش باشم ولی نیستم و نمی تونم ادا در بیارم...
الان چند روزه به خاطر این مساله قهره...
شما راهنماییم کنید دوستای گل...