دیگه خسته شدم. واقعا بریدم. کنکور و نمرات نهاییم خوبه. رتبم زیر هزار میشه ولی میخواستم با کنکور تیر بهترش کنم.من داشتم درس میخوندم که داداشم اومد توی اتاق که با کامپیوتر بازی کنه ولی صدای بازیش خیلی زیاد بود. با آرومی بهش گفتم کمش کن. گفت همینه که هست دوست ندارم.چندبار بهش گفتم گوش نکرد. به مامانم گفتم بهش تذکر بده. وقتی برگشتم شروع کرد به فحاشی و بی احترامی و روم دست بلند کرد. دیگه دعوامون شد.مامانم که اومد داداشم کلی دروغ گفت. مامانمم کلی حرف بارم کرد و حتی روم دست بلند کرد. منم انقدر خودمو زدم و گریه کردم. اینم از بخت و اقبال منه. بهم گفت تو از اونایی هستی که فردا روز ما رو از خونه بیرون میکنی. درحالی که دیروز داشتم به این فکر میکردم وقتی شاغل شدم هرچی نیاز دارند براشون بخرم. یه هفته است گوشیش خراب شده داده تعمیر کنن گوشی من کلا دستشه من با روی باز قبول کردم. قرار بود برام گوشی بخرن گفتم اگر گوشی درست نشد نمیخواد برای من بگیری یه دونه برای خودت بگیر. ولی اینم از شانس منه. دیروز کلی انرژی داشتم از جلسه مشاوره برگشتم ولی الان انقدر گریه کردم چشام بالا نمیره. روحیم رو به کل نابود کردن. میخواستم شهر خودم اون رشته ای میخوام دربیام ولی الان میگم عمرااا.
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
از منی ک ۴۳ سالم هست و زخم زیاد خوردم تو خانواده بهت میگم. من خیلی تحمل کردم خیلی. خیلی تو خانواده آزار دیدم. اگر درست خوب هست و میتونی خوب بخونی و دانشگاه خوب قبول بشی دلت بحال کسی نسوزه ب فکر خودت و سلامتیت باش. قشنگ درست رو بخون بورسیه از دانشگاه خوب بگیر و فقط برو. تو همچین خونواده هایی موندن عین سمه مریضیه. من درسم خوب بود موندم اشتباه کردم موندم. الان با این سن از بس پدرم دراومده تو زندگی ۱۰۰ تا مریضی دارم. اگر شرایطت سخته ب جوونیت ب سلامتت رحم کن. از خانواده سمی باید زودتر جدا شد