از وقتی یادمه همیشه حرص وغصه داشتم ،از بچگی حرص خانواده مادری و پدری.دعواهاشون بیماری هاشون فوت شدنشون همیشههههه درگیر این چیزا بودم دخالت دیگران تو زندگیمون بعدم بدبختیای برادرم خواهرم ،،،دلم میخواد خون گریه کنم امشب ،دو هفته ست یه بغض تو گلومه،یه غم سنگیییین تو قلبم کاش گریم میگرفت شاید آروم میشدم.چقد سختی کشیدن مادرم سخت بود چقد دیدن غم خواهر وبرادر سخته ….واسه همینه هیچوقت قلبا شاد نبودم وبی انرژی بودم چون تو غم بزرگ شدم والانم همینه شکر خدا شکررر
خدا بهت صبر بده عزیز
همه همین هستیم فقط من دیگه خودمو درگیر نمیکنم همین
عزیزم دعای روز یکشنبه رو بخون فردا یه فرازش اینه خدایا از تواتر احزان"ناراحتی های پی در پی"به خدا پناه میبریم
کوتاهم هست
منم انگاری هیچ وقت ازته دل شادنبودم
وایییی منممم ازبچگی هرچی فکر میکنم غم غم غم غصه اشک گریه
الان مشهدم
اگر رفتم حرم برات دعا میکنم
گلم میخوای یکم از خانواده خودم بگم تا ببینی زندگی همه همینه
زنداداشم ۶ سال تو کماست با کلی خرج و نگهداری سخت
سه بچه داره که کوچیکه یک سالش بود مامانش رفت تو کما و داداشم پیر شد مادرم تو پیری سه تا بچه نگه میداره
دوتا از خواهرام درحال طلاقن
یکی هم که شوهرش معتاد بزور زندگی میکنه
دوتا دیگه از خواهرام بالای ۳۴ هستن ازدواج نکردن
خودمم که دیگه بماند
خلاصه که زندگی مارو میکنه نه ما زندگی 😅😅😅😅
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
