من یه جاری دارم...خانواده شوهرم به اون بیشتر احترام میذارن..دقیقا دوهفته پشت هم رفتیم خونه مادرشوهر هم‌من هم جاری...سر سفره انقد ک احترامش میذارن و تعارف اون میکنن به من نمیگن..منم خیلی دلم‌میشکنه.البته میدونم منم دوس دارن..ولی احترام اون بیشتر دارن..منم نمیتونم نقش بازی کنم کلا از قیافم‌معلوم میشه ناراحتم
زمانی ک جاریت هست نرو
دوس دارم وقتی جاریم هس نرم خونه مادرشوهرم...به نظرتون سری های بعد چه بهونه ای بیارم؟
خب نرو
معمولا به سلیطه ها بیشتر احترام میزارن که دعوا راه ننذازن
باتو راحتترن
نه خواهر...برای من اینجوریه...اگ بگم چقد از دست همین جاریم‌عذاب میکشیدن باورت نمیشه...اوایل درست سلام هم نمیکرد...کلا سرده...کمک خیلی کم میکنه...ولی فقط جلوش تعظیم نکردن دیگه.
مادرشوهرم یه هفته مسافرت بود من این یه هفته به پدرشوهرم غذا دادم...اون‌جاریم اصلا.
چه دنیای بدیه واقعا
میشه بگی چطور شخصیتی داره جاریت؟
عزیزم اونی هرروزمیاددگه صابخونه هست معلومه بامهمون فرق داره
رفتنی خودت رو سیر کن
غذا نخور بزار آدم بشن
کار دارم
خونه مادرم میرم
بچه کار داره
پریودم تو خونه خودم راحتترم نمیتونم ا ن شاء اله فرصتی دیگه
اینا جوابای خوبیه
اما یهو این کارو نکن کم کم شروع کن تا بقیه حساس نشن وگرنه میگن حسودی میکنه
اما اگه جاریم تازه عضو خانواده شده برای مدتی شاید برای یکی دوسال بیشتر هواشو دارن و باهاش رودرواسی دارت و طبیعیه
شما رو باهاتون راحتترن برا همینه زیاد تعارف نمیکنن چون از خودشونی
من جاری ندارم منم مرتب جلوشون خمو راست میشم و این باعث شده بهم احترام نزارن
زیارت یا مسافرت میرفت همه رو یاد میکرد برای سوغاتی جز من
در صورتی ک این مدتی ک زیارت بود من همه کارای بچها و شوهرشو میکردم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
