دیشب برای بار هزارم کتکم زد ظرف شامو برگردوند برکت خدا رو همه جا پخش کرد
صبح پاشد عادی رفتار میکرد انگار هیچی نشده
امشب قبل خوابیدن بهش گفتم من ازین رفتارت ناراحت میشم که هر کاری دلت میخواد باهام میکنی و شب میخوای صبح پا میشی یه جور رفتار میکنی انگار هیچی نشده
آخرش بازم عربده کشی کرد وبحث رو برد به بیراهه و گفت احساسات و نظر تو اصلا اهمیتی نداره هر چی تو دعوای دیشب بهت گفتم هم عین حقیقته دستمو میذارم روی قرآن قسم میخورم
تو دعوا هزار جور تحقیرم کرده بود و گفته بود اصلا دوسم نداره و تمام مدت تظاهر میکرده
بخدا که هیچی براش از محبت کن نذاشتم خودم و خونوادم همه جوره حمایتش کردیم علیرغم اینکه بااار ها هتک حرمت کرده
شب اومد خوابید رو تخت این حرفش یادم افتاد که میگفت هر چی تو دعوا گفتم عین حقیقته
حالم بد شد بالشمو برداشتم اومدم رو مبل خوابیدم
عین خیالش نیست گرفته خوابیده
قلبم ازین همه زورگویی و انسانیت نداشتن درد میکنه
میشه دعا کنید آه مظلوم زمین نمونه؟