خراب از نظر ذات
پولداره ولی به شدت حسودددددددد
یعنی چشمش در میاد اگه یکی اوضاعش بهتر بشه
مثلا لباس مامانم برای مراسم از اون خشگل تر بود
یه جنجالی به پا کرد
نزدیک بود مراسمو به هم بزنه...مفصله شاید بعدا تعریف کردم تو تاپیکام
حالا امروز مامانم بهش گفته من میخوام پشت بمونم و انسال قبول نمیشم
ذوق زده شده بوده و با خنده گفته: چراااا آخخخخ
زنیکه اشغال
بچه ها نفرت دارم ازش...خیلی چشمش شوره
همیشه حسودی میکرد به درس من
میترسید به جایی برسم
دلم داره میترکه...کاش خدا اینجوری نمیکرد باهام