2777
2789
عنوان

شب و داستان‌های ترسناک واقعی

152 بازدید | 18 پست

مردی جوان خوش هیکل و خوشتیب که به دلایلی فشار زندگی و طلسم جادو👹تو بدنش میره 

خودم دیدم وارد حیاط شد، وسط حیاط رسید شروع کرد به گریه رنگش سیاه شد کمرش خم شد قلبش فشار میداد درد میکشید همه فکر کردن قلبش گرفته 

اونو بردن تو خونه دراز کشیده بود گریه میکرد گریهای درد ناک. ناگهان یک قدرت زور عجیبی پیدا کرد دور تا دورهمه اونو نگه داشتن بایه حرکت   همه پرتاب شدن افتادن، سریع و دوباره اونو نگه داشتن چند نفری زنگ زدن به دوست آشناها کمک میخاستن که بیان نگهش دارن، فوش های بد میداد (اینو بگم که کاملن ادم با ادب با شعور فهمیده ای بود) اون حرفا خودش نمی‌گفت اونی که تو بدنش بود میگفت، 

آمبولانس اومد و بهش دوتا آرام بخش زد انگار نه انگار هیچ تعصیری نکرد، باز هم فوش میداد  و صدای گرگ در می‌آورد دوله گرگ کل کوچه گرفته بود، هرچی قرآن روش میخوندن بدتر میشد، میگفت خون میخام خون میخام بخورم.............. 


خب بعدش؟

کورد کرمانج🫡خراسان شمالی🏡گیتاریست🎸 تکواندوکار🥋 موتور سوار🏍 عشق ماشین🫠{له هَه‌ر دَه‌ر کوردَه‌ک هَه‌یَه، ئَه‌و دَه‌را وارِه مَه‌یَه🙂✌} همدیگه و قومیت ها توهین نکنید. با تشکر🫡

چشامو گوشمو بستم شما بگو

ز هوشیارانه عالم هر که را دیدم غمی دارد & ای دلا دیوانه شو دیوانگی هم عالمی دارد       تو دعات منو دعا کن    صلواتم‌میخوام😏 دستت درد نکنه😏کسی در مورد رشته حقوق ( وکالت ) میدانه بهم نگه کمکم نکنه خونش مباحه

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

بعدبند بندشو با چادر روسری بستن دست پا سوار ماشینش کردن شبانه راه افتادن پیش ملا. ما میگیم ملا آخوند. که روش بخونه تا مقصد سه چهار ساعتی راه بودفقط صدای گرگ در میاورد و ملا هی میخوند بعد اون👹جوریه میخاد گول بزنه که من رفتم که دیگه قرآن نخونه، 

بعد اروم شد به خودش آمد گفت من اینجا چکار میکنم چرا بدنم انقد درد میکنه

شرمندتم. برنمیگرده؟ فراموشم کرده اره؟ .


ن عزیزم دشمنت

بنظر من یجوری در تلاشه فراموشت کنه ولی نمیتونه نه فراموشت نکرده نمیتونه

وقتے آدم از چیزی غنے باشہ باهاش فخر نمےفروشہ ،آدم‌ها اندازه کمبودهاشون پُز میدن :)!🌙

بعد چند ساعت باز اون حال بد سراغش آمد، 

خلاصه همین داستان ادامه داشت تا چند روز 

پس اونو آوردن به شهر شون، بعد یه شخصی که موکل داشت باهاش ارتباط گرفت 

و فهمید 👹کافر تو بدنش رفته، 

برنمیگرده؟ همین بگید ی دنیا ممنونم ببخش ک سوال پرسیدم دلم ی جوریه

ببین عزیزممممم پسرا همه ی روز برمیگردن 

من پارتنرم اکسمه البته الان

پنج ماه پیشا کات کردیم

بهم گف بعد پنج ماه من الان دلم برا اکس قبلیم تنگ شده بعد دو سه سال 

میفهمی خیلی درد داره ولی اره دیگه 

برا شمام برمیگرده دلم روشنه 

وقتے آدم از چیزی غنے باشہ باهاش فخر نمےفروشہ ،آدم‌ها اندازه کمبودهاشون پُز میدن :)!🌙

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز