ما شهرستانیم ، جنگ که شد بعضی از عمه ها و خاله هام که شهرای دیگه بودن اومدن اینجا ، درواقع اولش نمی اومدن وقتی جنگنده از بالای خونه شون رد شد دیگه دیدن اوضاع خرابه همون روز اومدن ، چند روز جنگ با اینکه استرس بود اما چون دور هم بودیم خوش گذشت (رابطه خوبی با هم داریم) و اینکه یکی از خاله هام باردار بود ، الان شنیدم بچه اش سقط شده ، نگو همون روز که بمب زده بودن ترسیده یا هیجانی شده بچه رشدش متوقف شد و از اون موقع مرده بوده الان بعد دو سه هفته متوجه شده🥲💔
جنگ چیز خوبی نیست و پر از اتفاقای غمگین کنندس اما خب یه وقتایی چاره ای نیست ، به قولی ترجیح میدیم سرمون بالا باشه و کشیده بخوریم تا اینکه سرمون پایین باشه و پس گردنی بخوریم 🙃
اون چند روز برا شما چطور گذشت ؟