تو جنگ خونه ابجیم بودیم بعد من اصلا هیچ جوره با دامادمون حال نمیکنم زیادهم حرف نمیزنیم اصلا
بعد داشتیم با ابجیم بازی میکردیم ک یهو من ناخودآگاه گو..زیدم وای اصلا هیچ وقت صدا نداشت یهو اولین بار بود با صدا بودش
یهو شوهر ابجیم خیلییی تیز برگشت بهم نگاه کرد گفت چطور تونستی ؟
اینو ک گفت من مردم از خنده ولی بعدش ادامه ندادم
امید وارم از یادش بره بعد ابجیمم گفت تا ۶ ماه هر کی بگو..زه من خودم گردن میگیرم 🤣