سلام ، من از دیروز کلافه ام چون دعوتیم به مهمونی یکی از آشنا هامون (نذری داشتن / بنا به دلایلی افتاده امشب ) حالا تو این مهمونی اون شخصی که بهش علاقمندم و کاملا آب پاکی رو ریخت رو دستم که الان نمیخواد به با من بودن فکر کنه هم هست . یعنی احتمالا هست ، چون خانواده اش میان بعید میدونم نیاد . حالا از حرفایی که بهم زد بگم ، من رفتم جزوه ای که قرار بود رو بهم بده ... بعد گفت که چرا انقدر برای گرفتن جزوه این پا اون پا کردم ، خودش خوب میدونه دلیل این با دست پس زدن با پا پیش کشیدن من چیه ، گفت که الان زمان اینکه بخواد وارد رابطه جدی بشه نیست چون نه وقت و حوصله و شرایطشو داره و نه من شرایطشو ، گفت که دلش نمیخواد از الان درگیر بشیم ، گفت از رابطه های سطحی و یکی دو روزه برش میاد و ترجیح میده زمانش که برسه وارد یه رابطه جدی بشه ، گفت الان راجع به اینکه بخواد بهم ابراز علاقه کنه به نتیجه نرسیده و نمیخواد از سر احساسات زندگیمونو بهم بریزه ، گفت زمانش که برسه خودش بهم میگه و .... بعد حالا احتمال بالا امشب هست اصلا دلم نمیخواد بعد حرفایی که بهم زد باهاش چشم تو چشم بشم ، من قصد نداشتم اینطور بشه و اگه باهاش ارتباط گرفتم صرفا واسه بعداها بود نه الان که جفتمون سنمون کمه ... حالا نمیخوام برم ( مامانم راجع به علاقه ام میدونه ، اما از حرفایی که بهم زده بی خبره ) به هیچ وجه هم راضی نمیشه که نرم ، از طرفی یه ماجرایی پیش اومد که حتی دلم نمیخواد خانواده ام برن . حالا به هر حال برادرم به بهونه اینکه کار و درس داره گفت نمیرم گفتن باشه حالا اصلا راضی به نرفتن من نمیشن . چه بهونه ای بیارم مامانم راضی بشه ؟ واقعا دلم نمیخواد ببینمش...
پس حتما برو و همین کارو بکن وگرنه بهش ثابت میشه ک ضعیفی و توهم بیشتری برمیداره
من واقعا هیچ رفتاری در رابطه با ابراز علاقه نداشتم بیشتر خودش کاراش یه جوری بود که انگار از من خوشش میاد بعد به من میگه با دست پس میزنی با پا پیش میکشی