اول بگم ک منو جاریم از تو تیر طایفه شوهرم فقط این شهریم خانواده هامون همشون یه شهر دیگ ک فاصله زیادی داریم باهاشون
آخرای بهمن زایمان کرد جاریم
رفتم پیشش بیمارستان
یه بار کمپوت و چیز میز بردم
باز فرداش رفتم براش سوپ بردم با اینکه بچه کوچیک داشتم
چون سز بود سه روز اون تو بود
باز بهش گفتم چند روزی میام خونتون مراقبت بشم گفت نه ممنون خاهرام هستن نیا
خلاصه منم چون هرسال قبل عید میریم شهرمون
اون گفت ماهم میاییم
من ده روز بعد زایمانش رفتم شهرمون ب شوهرم گفتم گناه داره تازه زایمان کرده نریم
بزار بیاد شهرمون میریم برای دیدنش و کادوش
خلاصه دو سه باری زنگش زدم
ولی جاریم نیومد
مادرشوهر و جاریای دیگم و خاهرشوهرامم گفتن هر وقت اومد کادوشو میدیم منم گفت اره
من رفتم شهرمون پسرم اونجا ادامه درسشو خوند ینی دوماه هم بخاطر پسرم موندم اونجا
و الان ده روزه اومدیم
شوهرم هفته پیش زنگ زد داداشش گفت هلنا میگ میخام بیام دیدن بچه ما بعد شام میاییم خونتون
ب شوهرم گفتم نزاریم زحمت شام رو بکشن بچش کوچیکه بعد شام بریم در حد چایی
خلاصه گفتیم داداشش گفت باشه
از قبل وسایلاشو خریده بودیم
رفتم حموم و.... باز داداشش زنگ زد ک امیر نیایید هر وقت رفتین شهرمون همو میبینن!!!!!!
من تازه از شهرمون اومدم رفت سال حدید برم چون دوره!!!
ما هم نرفتیم
و البته قبلا هم اصلا رفت و امدی نداشتیم
نه ما میرفتیم نه اونا میومد ولی آشتی بودیم
من خیلییییییی ناراحت شدم
ینی چی میگن نیا؟ گفتم منم کلااا دیگ کادوشو نمیدم وقتی یه بار خاستم ببرم مارو برگردوندن چرا باز ببرم
جاریم برای دوتا بچه هام کادو آورده خاستم ببرم ک گفتن نه نمیدونم چرا بخدا نمیدونم
قبلا استوری هامو میدید لایک میکرد الان دیگ لایک نمیکنه
بخدا نمیدونم چشونه