2777
2789
عنوان

دعوای یک ساله من و بابام

195 بازدید | 12 پست

بابام اعتیاد داره و از وقتی چشم باز کردم مامانم رو جلوی چشمام میزد (الان دیگه جرئت اینکار رو نداره) 

یه دختر داره از زن اولش که ازدواج کرد و دیگه سی سالشه و دوتا بچه هم داره

خواهرناتنیم دزد و معتاد از آب دراومد و اومد مثلا از شوهرش طلاق بگیره و دوست پسر داشت اونور ایران حالا پسره هم متاهل 

بابام بهش پول داد که بره یه جایی مخفی شه تا پرونده دزدیش رو حل کنه و طلاقش بده

این خانوم همیشه پیش جادوگراست خدا لعنتش کنه

شب آخری که خونمون بود مامان و بابام رو انداخت به جون هم و بابام جلومون مامانم رو خم کرد روی تخت من و تا جون داشت زدش...منم از بچگی یاد گرفته بودم اینجور مواقع سرم رو بندازم پایین و خودم رو بزنم به کوری.

یهو برگشت سمت من و داد و بیداد کرد که تو اینجا تو خونه ی من چه غلطی میکنی تو باید این حیوون (مثلا منظورش مامانم بود) صداش دراومد بزنی تو دهنش.

منم اون زمان افسردگی شدید داشت و چندباری سعی در خود.کشی داشتم و تحت درمان روانپزشک بود خب مسلما قرص هم می‌خوردم.

نمیدونم از مظلومیت مامانم بود یا اینکه غرورم جلوی اون دختر خورد شده بود که شروع کردم به جیغ زدن و فحش دادن که من چیکارت کردم کی هرچی میشه به من میپری و ناخودآگاه دوتا فحش خیلی بد هم بهش دادم که خودمم قصد نداشتم ولی اون لحظه قفل کرده بودم و هی اون دوتا فحش رو تکرار میکردم.

خلاصه دقیقا یکسال و یکماه از این ماجرا میگذره و من کم کم سعی کردم از دلش دربیارم ولی آقا حتی جواب سلامم رو هم نمیداد

دیشب مامانم دستش بند بود که بابام گفت بهش یه کاسه بده یکی بیاره (حالش بد میشه اسمم رو بیاره) منم بهم برخورد اما چیزی نگفتم

توی شهر ما برای مراسم شام غریبان یه تعزیه کوچیکی برپا میکنن منم خب عشق تعزیه.

با مامانم رفتیم بیرون و تعزیه هنوز شروع نشده بود و راجب این حرف بابام زنگ زدیم که فهمیدیم آقا با مامانمم قهره که تو حق نداری با این گوساله وقت بگذرونی منم ناراحت شدم و قبل از مراسم برگشتم خونه. مامانمم که ناراحت بود از کار بابام باهاش بحث کرد که آقا تکیه داد به در اتاقم و بلند بلند داد میزد که تورو تا آخر عمر برای حرفات نمی بخشم، تا آخر عمرت باید مثل یه سگ به پام بیوفتی، باید بمیری و خواهرت و بچه هاش باید توی این خونه باشن و کلی لقب زشت که هر روز بهم میده

جالبش اینه دختری که سنگش رو به سینه میزنه به خدا اعتقاد نداره، به شوهرش بارها خیانت کرده، معتاده، دزده، مشروب میخوره

و حالا من..به شدت به خدا و اماما اعتقاد دارم، نماز میخونم، تاحالا دستم به پسری نخورده و کلا از بچگی اسم یه پسری از فامیل روم بود که دیگه بهشون گفتم بس کنن با اینکه اون آقا رو دوست داشتم اما بهش نگفتم و وقتی فهمیدم دلش باهام نیست گفتم فامیل دیگه اسم ما رو با هم نیارن

حالا موقع اون اتفاقات با بابام من چندسالم بود؟ کلاس نهم بودم!

حالا تقصیر منه یا بابام؟

ٖؒ﷽‌هرچـہ خـבا خواست هماט میشوב هرچـہ من آט خواست نـہ آט میشوב‌ٖؒ﷽

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

چقدر بابای....استغفرالله انشالله یه بخت خوب بزودی گیرد بیاد از اون خونه بزنی بیرون بیچاره مامانت فقط

هرجا برم مامانمم میبرم نمیزارم پیشش بمونه

ٖؒ﷽‌هرچـہ خـבا خواست هماט میشوב هرچـہ من آט خواست نـہ آט میشوב‌ٖؒ﷽

آخی عزیزم.واقعا سخته.خدا بخاطره این اعتقادات قلبیت کمکت کنه...بعضیا از پدرشون دلخورن بعضیا از مادرشون.من خودمم مادرم.اما واقعا درک نمیکنم چرابعضی پدرمادرا این رفتارارو با بچه هاشون دارن.واقعاچرا

آخی عزیزم.واقعا سخته.خدا بخاطره این اعتقادات قلبیت کمکت کنه...بعضیا از پدرشون دلخورن بعضیا از مادرشو ...

بخدا دیشب با هر دادش لرزی به تنم می انداخت منم تو اتاق تاریک با شمع داشتم شام غریبان رو به تنهایی عزاداری میکردم نمی‌دونستم دارم برای خودم گریه میکنم یا برای دل داغ دیده حضرت زینب

ٖؒ﷽‌هرچـہ خـבا خواست هماט میشوב هرچـہ من آט خواست نـہ آט میشوב‌ٖؒ﷽
بخدا دیشب با هر دادش لرزی به تنم می انداخت منم تو اتاق تاریک با شمع داشتم شام غریبان رو به تنهایی عز ...

الهی..خودتو ناراحت نکن گلم.خدای توهم بزرگه.انشالله یه بخت خوب نصیبت بشه بری سرزندگی خودت.خدا کمک مادرت بده

الهی..خودتو ناراحت نکن گلم.خدای توهم بزرگه.انشالله یه بخت خوب نصیبت بشه بری سرزندگی خودت.خدا کمک ماد ...

انشاالله 

ٖؒ﷽‌هرچـہ خـבا خواست هماט میشوב هرچـہ من آט خواست نـہ آט میشوב‌ٖؒ﷽

این کتک زدنا باعث شده مامانم عصبی بشه جوری که یه لحظه همه چیز رو بگیره به دلقک بازی و مثل بچه ها رفتار کنه و یه لحظه دیگه سر هر چیز الکی من رو بزنه

توی دوتا از تاپیک های قبلیم هم به این رفتار پرخاشگرش اشاره کردم

البته من واقعا عاشق مامانمم اگه اون نبود من خیلی وقت پیش میرفتم زیر خاک

بیچاره بخاطر من کلی بدبختی کشید که باعث میشه اصلا این پرخاشگری هاش دیده نشن

همین باعث میشه هروقت مامانم عصبیه به بابام و خانوادش نفرین کنم که این بلا رو سرش اوردن و همچنین خودم رو که اعصابم به همون پدرم رفته و بارها ناخواسته غرور و اعتماد به نفس مامانم رو شکستم و بارها بهش بد و بیراه گفتم

جفتمون اعصابی برامون نمونده برای همین جفتمونم خودمون رو مقصر اذیت شدن دیگری می‌بینیم.

ولی منکه توبه کردم و تصمیم گرفتم اون صبورِ داخل خونه باشم و حامی مامانم باشم انشالله 

ٖؒ﷽‌هرچـہ خـבا خواست هماט میشوב هرچـہ من آט خواست نـہ آט میشوב‌ٖؒ﷽
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792