کراش بدبختم خیلی سعی میکنه نزدیک شه
نگام میکنه حتی بارها گفته کاری داشتی به من بگو(همکاریم)خیلی خانوادمو دوست داره
اشناییم ها ولی خیلی رفتار صمیمانه و گرمی داره
هی سعی میکنه بیاد نزدیکم باهام حرف بزنه منه احمق از خجالت طوری رفتار میکنم که انگار ازش خوشم نمیاد
باهام سلام علیک کرد ت چشام زل زده بود انگار چشاش یه برق خاصی داشت🥲
بعد من یه جا بودم بلافاصله خودشو رسوند اونجا باهام احوال پرسی کرد من از استرس سرم ت گوشی بود هی ازم سوال پرسید من فیصله میدادم میخواستم بحث و تموم کنم
شک کردم که شاید اونم حسی داره🥲
ولی فکر کنم با این رفتارم گند میزنم