تو فک کن ما چند ماه بعد عقدمون
بهش گفتم برا عیدی میخای برام طلا بیاری.
دیگه خلاصه پاشدیم رفتیم بازار
برگشت بهم گفت من اگع برات طلا بخرم داداسام ناراحت میشن.در این حد ترسو و بی عرضه بود.در صورتی ک پول برا خودش بود.خودش کار میکرد ولی پولش رو حق بقیه میدونست.اینقدر از این کارا کرد و هر دفعه گفت ببخشید ک الان ازش متنفر شدم