دوست خانوادگین پسرش از من بزرگتره من قبلا ازش خوشم میومد الان اون رفتاراش عجیب شده همه چیو ربط میده ب ازدواج و سوال میپرسه ک اگه ازدواج کردی فلان چیزو چیکار میکنی؟ مثلا بحث مرتب نبودن اتاق شد مامانم داشت میگفت من اتاقم بهم ریختست چند دیقه زل زده بود بهم یهو گفت چطوری میخوای ازدواج کنی کلا جدیدا هربار همو میبینیم ب ازدواج کردن من اشاره میکنه خودشم همش میگه دنبال یه دختر خوبم و کسیو نمیتونم انتخاب کنم همیشه ازم تعریف میکنه از قیافم و اینا اونروز میگفت هرکی باتو باشه خوشبخت میشه ارومی و اینا تو ماشین بودیم همش گیر داده بود چرا ساکتی بحث کنسرت شد من مخاطبش نبودم ولی برگشت گفت اگه کنسرت دوست داشتی میگفتم باهمدیگه بریم
بعد چندروز پیش تلفنی با مامانم حرف میزد رو اسپیکر بودبحثو کشید سمت من داشت از درس خوندن من میگفت و اینا یهو ربطش داد ب اینکه من اروم و خجالتیم اونم همینجوریه و هیچوقت نمیتونه بیاد جلو و یه ادم زبون باز میاد سمت من و مثلا ما دوتا که مثل همیم نمیتونیم باهم باشیم