کلا خیلی علاقه دارم به اسب خواستم برم کلاس اسب سواری یاد بگیرم مگه آدم چند بار زندگی میکنه که تو دلش بمونه یه سری چیزا گفتم به نامزدمم بگم اون هزینه هاشو بده وقتی بهش گفتم خیلی عصبی شد گفت تو رو چه به اسب سواری و غلط میکنی بری اسب سواری خوب نیست واسه تو میری میخوری زمین همه جات میشکنه و کلی غر زد منم گفتم اصلا مهم نیست نظرت دلم میخواد میرم یه جوری داد زد سرم گفت خفه شو که هنوز گوشم درست نمیشنوه منم زدم تو گوشش ولی آروم زدم اون هزار برابر محکم تر زد تو گوشم چشمام پر از اشک شدن از ماشینش پیاده شدم اومدم خونمون اینم بگم عقدیم، اصلا انتظار این همه عصبی بودنشو نداشتم آخه چرا