یه بار یادمه دخترش اذیتم کرد بعد بهش گفتم میرم به مامانم میگم دختره از ترس رفت خودش به مامانش برعکسشو گفت مامانه منو کشوند تو خونشون کلییی دعوام کرد سرم داد زد منم فقط گریه میکردم بعدشم از ترس به هیچکس هیچییی نگفتم ولی تا مدتها مدام میترسیدم، کلا همیشه از این زن بدم میومد.
الان بعد سالها رفته واسه یکی دیگه از همسایه هامون تعریف کرده که اره من وقتی باردار بودم ویار داشتم فلان دخترو رفتم گرفتم کلی کتک زدم در حالی که من بچگی واقعا خوشگل هم بودم همه دوسم داشتن نمیدونم چرا این زن باید به من ویار داشته باشه.من کتکشو یادم نمیاد چون همسایه خیلیی سال پیشمون بوده احتمالا کوچیک بودم ولی دعوای اون روز و ترسشو یادمه...
الان نمیدونم بخشمش یا نه... هی میخوام ببخشمش هی یادم میوفته چیکار کرده بعد گهگاهی میبینمش هم دلم نمیاد کینه داشته باشم نمیدونم چیکار کنم