من هروقت خونه خواهر برادرا وکلا ختنواده وهرم میرم همه کارمیکنم از جاروکشیدن بگیرتا شستن ظرف کلا هروقت برای کمک هم زنگ زدن رفتم نتونستم نه بگم اونوقت مادرمن امروز زنگ زد قرار بود بریم خونه اونا که اومدنی نذر داشت گفت کیک وشیر بگیرین سر راهتون بیچاره شماره کارتم گرفت که پولشم بزنه بعد شوهرمن قبول نکرد گفت من نمیتونم به من چه بده پسرش بخره😑😑اونقد سوختم که نگو گفتم ازاین به بعدمنم طرف شما هیچ کاری نمیکنم به من چه