زنگ زد الان ب شوهرم ک شب نذری دارن بریم اونجا
من با شوهرم حرف نمیزنم دیروز دعوای خیلی خیلی بزرگی کردیم دلم نمیخاد حالا حالا باهاش حرف بزنم یا باهاش برم جایی میخام نرم
اگه من نرم شاید شوهرمم نره تنهایی
خاله های شوهرم و خواهر شوهرامم اونجا میان اگر من نرم دیگه میدونن ی مشکلی هست
ولی بخدا الان اصلا توانایی اینکه برم اونجا بشینم ندارم
اگر شوهرم بگه حاضر شو بریم میخام بگم نمیام