2777
2789
عنوان

خیلی ناراحتم به نظرتون حق با کیه

170 بازدید | 9 پست

سلام قضیه اینطوریه که من میدونستم خواهرمینامیخان برن چندروزی مهمونی دیروز خواهرم گفت بیاین بریم شب یه دوری بزنیم منم گفتم مگه نمیخاین برین مهمونی گفت فردا میریم مشخصم نیس کی بریم شمابیاین خلاصه میرفتیم باخواهرمینا بیرون بعد کلا چه اونا بیان خونمون چه ما بریم خونشون چون فاصله خونمون زیاده شب خونه همدیگه میمونیم خلاصه ما شب دیروقت اومدیم خونه خواهرم خوابیدیم شوهرخواهرم که ۱۲ظهر به زور بیدارش میکنن چه برسه که شبم ۴ اینطوری خوابیده

خلاصه  از ۹صبح اینطورا بالاسر بچش بود پاشین لباس بپوشید بعد خودشم لباس پوشیده حاضرنشسته بود شوهرم با ناراحتی منو بیدار کرد که اینا دارن حاضرمیشن پاشو بریم من اصلا همینطوری موندم سریع لباس پوشیدم که بریم 

بی فکری از خواهرت بوده 

شما رو هم سبک کرده 

فرص کن برنامه بیرون رفتن داشته باشی شوهرت بره خواهرش و دامادشونو بیاره شب خونه بخوابونه !!!!!

شما بار بعدی با طناب پوسیده خواهرت توچاه نرو 

کاش میشد از مردگان پرسید : آیا بالاخره رنج پایان یافت؟ 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خلاصه آقایون باهم رفتن توپارکینگ تو آسانسور جانبود بچه منم ۳سالشه پشت سره خواهرزادم و باباش گریه کرد گفتم خب بچه رم ببرید ماام الان میایم تاخواهرم بیاد با آسانسور بریم پایین یه چنددقه طول کشید 

من رفتم پایین دیدم بچم بغل باباش داره گریه میکنه دامادمونم ماشینشو از پارکینگ برده بیرون و خواهرزادم تومانی نشسته گفتم خب بچه رو میزاشتی توماشین پیش خواهرزادم تامابیایم اینم گریه نمیکرد دیدم شوهرم داره از اعصبانیت منفجرمیشه سوارماشین شدیم برگشت با داد و بیداد گفت رفتم بیرون وسیله هارو بزارم توماشین گفتم بچه نیومد موند توپارکینگ پیش خواهرزادتو و دامادتون منم گفتم الان وسیله هارو بزارم سریع برمیگردم دیدم صدای گریه بچه میاد سریع برگشتم دیدم این بچه خودشو کرده تو ماشین بچه مارو وسط پارکینگ رها کرده ماشینشم آورده بیرون اگه بچه میدونید دنبالشون میرفت زیرماشین چی و خلاصه هرچی از دهنش اومد به من گفت که احترام مهمون نگه نداشتن پاشه بالاسر ما میگه حاضرشید یه بارم عذرخواهی نکرد که دعوتیم ک فلان لباسشو پوشید و وسیله برداشت رفت توپارکینگ‌ خلاصه کلی بی احترامی دیگه که من خودمو همشو قبول دارم به خواهرمم گفتم چرا اصرار کردی بیایم خونتون همه ی اینا به کنار وقتی شوهرم اشکش دراومد که بچه مونو تو پارکینگ رها کرده داشتم دیونه میشدم من آدمی ام که هرلحظه مراقب بچمم و مثل گل باهاش رفتار میکنم بعد بچه منک تنها گذاشته و راه افتاده رفته بیرون 

خلاصه آقایون باهم رفتن توپارکینگ تو آسانسور جانبود بچه منم ۳سالشه پشت سره خواهرزادم و باباش گریه کرد ...

اون که خواهرت بود اونجور رفتار زننده داشته 

از بچه و شوهرش میخوای چی در بیاد؟ 

خانواده خواهرتن  شاید بدت بیاد  کسی بهت بگه ولی خیلی آدمای بی‌مسئولیت و هبل هستند 

خلاصه آقایون باهم رفتن توپارکینگ تو آسانسور جانبود بچه منم ۳سالشه پشت سره خواهرزادم و باباش گریه کرد ...

الان داریم با شما تو یک صفحه ی دیگه حرف می‌زنیم چرا اومدی یه تاپیک دیگه زدی؟

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز