نزدیکا ساعت ده از خونه زدم بیرون با رفیقام بریم شام بخوریم خواستم قبلش چاقو بردارم چند تا داره بابام بعد خودشون هم نبودن بعد ببین اومدم چاقو رو بردارم ببینم چجوریاس بازشون کردم دو تارو بلد نبودم ببندم🤣🤣🤣هر کاری کردم نتونستم ببندم برا همین بدون چاقو زدم بیرون بجاش گفتم اقا من ک لرم تو پرتاب سنگ عالیم یه تیکه سنگ برداشتم با دوستام رفتیم پیاده روی🤣🤣🤣نگین چرا چون واقعا کشور نا امن شده ساعت ۹ ب بعد هم تاریکه همه جا
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.